پارت اول ...فاکر جوجه :]
هاییی بچه ها یبار نوشتم دستم خورد همه ی پارت اول پرید
یوری : های من یوری عم بخاطر اینکه بابام مارو معامله نکن و سرنوشتمان مثل مامانمون نشه و خواهرمو از دست ندم ...یورا رو دور از دید پدرم قرار دادم ..تو سئول تو ی خونه ی کوچیک اجاره ای میشینیم و هر ماه احارشو باید پرداخت کنیم
من توی بار کار میکنم و پول کلاس زبان و خرج خونه و اجاره خونه رو میرسونم ...ولی ی چیزی خیلی برام مشکوکه ..هر شب ی مرد با موهای تقریبا شیری جوون میاد بار و اون ته تها میشینه با چند تا مرد حرف میزنه و من خیلی چونجچاوم که بفهمم چیکارس و کیه و چیکار میکنه ...بگذریم
شروع ..
ویو یوری [ علامت یوری :_ علامت یورا :+ علامت مغز یوری :&]
صب با سر درد فجیحی بیدار شدم نیستم رو تخت ک چشام باز بشن .. ساعتو نگا کردم ...ساعت نزدیکای ۹ بود ..ریلکس نشسته بودم ک یهوووو یادم اومد باید یورا رو ساعت ۷ واسه مدرسه بیدار میکردممم
_: یوراااااااااااااا پدصگگگگگگگ بلند شوووووو جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ مدرست دیر شددددددددد
همینجور ک جیغ میکشیدم بلند شدم رفتم تو اتاقش دیدم نیست خیالم راحت شد ک خودش بیدار شده رفته برگشتم و از اتاقش در اومدم رفتم سمت آشپزخونه ...دیشب ساعت ۳ اومدم نتونستم درست حسابی بخوابم
ی تست و نوتلا و خامه گرفتم برا خودم و نشستم جلو تلویزیون داشت شیطاننن من رو میدادددددد
_: عرررر تازه شروع شده
نگا کردم وقتی تموم شد رفتم آشپزخونه ظرفا رو گذاشتم تو سینک و ی مسکن خوردم و رو مبل دراز کشیدم
چند ساعت بعد...
زینگگگگ زینگگگگ زینگگگگ ( صدای زنگ در)
تق تق تق تق تق ( زدن در )
یوری : های من یوری عم بخاطر اینکه بابام مارو معامله نکن و سرنوشتمان مثل مامانمون نشه و خواهرمو از دست ندم ...یورا رو دور از دید پدرم قرار دادم ..تو سئول تو ی خونه ی کوچیک اجاره ای میشینیم و هر ماه احارشو باید پرداخت کنیم
من توی بار کار میکنم و پول کلاس زبان و خرج خونه و اجاره خونه رو میرسونم ...ولی ی چیزی خیلی برام مشکوکه ..هر شب ی مرد با موهای تقریبا شیری جوون میاد بار و اون ته تها میشینه با چند تا مرد حرف میزنه و من خیلی چونجچاوم که بفهمم چیکارس و کیه و چیکار میکنه ...بگذریم
شروع ..
ویو یوری [ علامت یوری :_ علامت یورا :+ علامت مغز یوری :&]
صب با سر درد فجیحی بیدار شدم نیستم رو تخت ک چشام باز بشن .. ساعتو نگا کردم ...ساعت نزدیکای ۹ بود ..ریلکس نشسته بودم ک یهوووو یادم اومد باید یورا رو ساعت ۷ واسه مدرسه بیدار میکردممم
_: یوراااااااااااااا پدصگگگگگگگ بلند شوووووو جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ مدرست دیر شددددددددد
همینجور ک جیغ میکشیدم بلند شدم رفتم تو اتاقش دیدم نیست خیالم راحت شد ک خودش بیدار شده رفته برگشتم و از اتاقش در اومدم رفتم سمت آشپزخونه ...دیشب ساعت ۳ اومدم نتونستم درست حسابی بخوابم
ی تست و نوتلا و خامه گرفتم برا خودم و نشستم جلو تلویزیون داشت شیطاننن من رو میدادددددد
_: عرررر تازه شروع شده
نگا کردم وقتی تموم شد رفتم آشپزخونه ظرفا رو گذاشتم تو سینک و ی مسکن خوردم و رو مبل دراز کشیدم
چند ساعت بعد...
زینگگگگ زینگگگگ زینگگگگ ( صدای زنگ در)
تق تق تق تق تق ( زدن در )
۳.۲k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.